این هفته، میخواهم پردهای از سوابق رامتین را برای خوانندگان عزیز، کنار بزنم تاشما متنبه و شاید منقلب بشوند و از این کارهای بدبد! نکنند.
این خاطرهای که میخواهم برایتان تعریف کنم، مربوط می شود به حدودا ده سال قبل، کلاس دوم راهنمایی بودم و یک فقره بچه مثبت، کاری به کسی نداشتم و جز مدرسه و خونه، اهل هیچ برنامهای نبودم و حتی توی خونهمان، ویدئو هم نداشتیم و کلا از محصولات فرهنگی نظام! استفاده میکردیم، همانجوری که میدونید در دوره ما، تازه تهاجم فرهنگی داشت جای خودشو توی دل و چشم و مغز مردم و جاهای دیگه! باز میکرد، و اوضاع به خفنی وضع فعلی نبود.
القصه... ما همینطور سرمان به کار و درس خودمان گرم بود تا اینکه هر روز
مشاهده میکردیم این دوستان و همکلاسیهایمان، حرف و حدیثشان در مدرسه شده تعریف از دوست دختر و چگونگی موفقیتشان در امر خطیر مخزنی، البته دوره ما به دلیل محرومیت تکنولوژیک، مخزنی از روشهای سنتی، همچون نوشتن نامههای عاشقانه درپیتی و البته تلفن، تشکیل میشد. اینقدر این دوستان ناباب در گوش ما خواندند، که ما در همان بچگی و کودکی به این نتیجه رسیدیم که با نداشتن گرل فرند، نصف عمرمان بر فنا است! لذا همان دوستان ناباب، ما را توجیه کردند و آموزشهای لازم را دادند و ما را آلوده کردند، ما هم در یک حرکت شیطانی! به سراغ دفترچه تلفن همشیره رفتیم و با ده، بیست، سی چهل کردن، یک شماره را انتخاب کردیم و بهش زنگ زدیم! از هول شدنها و سوتیهای خودمان در این اولین و آخرین مخزنی! به این سبک و سیاق هیچ نمیگوییم! تازه صحبتمان با آن ضعیفه گل انداخته بود که یهو سایهای را پشت در اتاق دیدیم، تا خواستیم تحقیق و تفحص بیشتری در این خصوص بکنیم، صدای "شترق" برخاست و سوزش جالبی در پس کله مبارکمان حس کردیم و البته ماجرا به اینجا ختم نشد! و خانم والده ما بعد از تنبیه متجاوز! که ما باشیم، گوشی تلفن را برداشت و ضعیفه مبهوت مانده آن سوی خط را شدیدا مورد تفقد قرار داد. از آن پس ما دیگر دور این گونه امور را خط کشیده و آدم خوبی شدیم. واضح و مبرهن است که دختربازی و شترسواری دولا دولا امکان پذیر نبوده آقا رامتین گلم!!!
عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست ، بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است.
سیتا و کمی هم رامتین
|