• وبلاگ : زمزمه هاي تنهايي
  • يادداشت : شب تاريك و ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ديوونه شوخي هي منو شوخي نگير

    سحرم هاتف ميخانه به دولتخواهي

    گفت باز آي كه ديرينه ي اين درگاهي

    همچوجم جرعه ي ماكش كه زسردوجهان

    پرتوجام جهان بين دهدت آگاهي

    بردرميكده رندان قلندرباشند

    كه ستانندودهندافسرشاهنشاهي

    خشت زيرسروبرتارك هفت اخترپاي

    دست قدرت نگرت منصب صاحب جاهي

    سرماودرمي خانه كه طرف بامش

    به فلك برشدوديوار به اين كوتاهي

    قطع اين مرحله بي همرهي خضرمكن

    ظلمات است بترس ازخطرگمراهي

    اگرت سلطنت فقرببخشند اي دل

    كمترين ملك توازماه بودتاماهي

    تودم فقر نداني زدن از دست مده

    مسنت خواجگي ومجلس توران شاهي

    حافظ خام طمع شرمي از اين قصه بدار

    عملت چيست كه فردوس برين مي خواهي

    هواخواه توام جانا مي دانم كه مي داني

    كه هم ناديده مي بيني وهم ننوشته مي خواني

    ملامت گو چه دريابد ميان عاشق ومعشوق

    نبيند چشم نابينا خصوص اسرارپنهاني

    بيفشان زلف وصوفي رابه پابازي و رقص آور

    كه از هررقعه ي دلقش هزاران بت بيفشانيد

    گشاده كارمشتاقان درآن ابروي دلبندت

    خدارايك نفس بنشين گره بگشاز پيشاني

    ملك درسجده ي آدم زمين وس تو نيت كرد

    كه درحسن تولطفي ديدبيش از حدانساني

    چراغ افروز چشم ما نسيم زلف جانان است

    مباداين جمع رايارب غم از باد پريشاني

    دريغا عيش شبگيري كه درخواب سحر بگذشت

    نداني قدرووقت اي دل مگروقتي كه درماني

    ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست

    بكش دشواري منزل بيادعهد آساني

    خيال چمبر زلفش فريبت مي دهد حافظ

    نگرتاحلقه

    ي اقبال ناممكن بجنباني

    به سراغ من اگر مي آييد/پشت هيچستانم/پشت هيچستان جايي است/ پشت هيچستان رگ هاي هوا/پرقاصدهايي است/ كه خبر مي آرند،از گل وا شده ي دورترين بوته ي خاك/روي شن هاهم، نقش هاي سم اسبان سواران ظريفي است كه صبح/ به سرتپه ي معراج شقايق رفتند/ پشت هيچستان، چتر خواهش باز است/ تا نسيم سحري بربن برگي بدود/زنگ باران به صدا مي آيد/آدم اينجا تنهاست/ ودراين تنهايي، سايه ي ناروني تا ابديت جاريست/ به سراغ من اگر مي آييد، نرم وآهسته بياييد، مبادا كه ترك بردارد/ چيني نازك تنهايي من/

    ونترسيم از مرگ/ مرگ پايان كبوتر نيست/ مرگ وارونه ي يك زنجره نيست/ مرگ درذهن اقاقي جاري است/مرگ درآب وهواي خوش انديشه نشيمن دارد/مرگ درذات شب دهكده از صبح سخن مي گويد/مرگ با خوشه ي انگورمي آيد به دهان/مرگ درحنجره ي سرخ گلومي خواند/ مرگ مسئول قشنگي پرشاپرك است/مرگ گاهي ريحان مي چيند/مرگ گاهي ودكا مي نوشد/ گاه درسايه نشسته است وبه مامي نرگرد/وهمه مي دانيم/ريه هاي لذت ، پراكسيژن مرگ است/ درنبنديم به روي سخن زنده ي تقديركه از پشت چپرهاي صدا مي شنويم

    سلام/ ديوونه الان چند روزه دارم ميميرم كه اين وبلاك زشت تورو باز كنم ولي بالاخره بعد از چند روز امروز موفق شدم وبلاكتو رو ببينم/ اين دفعه اينجرو با من تا كني واي به حالت/ راستي ببينم اين سيتا خانوم هووي جديد منه مگه نه/ بالاخره مي دونم با تو چيكار كنم
    مطلب شما به يكطرف متن پيام پايين از بنده خدا هم به يكطرف. از هر دو لذت بردم.
    + بنده خدا 

    بهترينه خيلي جالبه عزيز

    مي داني عشق چيشت عاشق هي اشتباه كند ومعشوق ببخشد